خیره خیره... به مانیتور زل زده بودم... jay sean.... where do we go
هر چند ثانیه یک بار ، تار می شد صحنه... لحظه ی آفرینش اشکی گرم....
کسی اینجا نیست؟؟؟؟؟ که شقیقه ام را مهمان بمبارانی کند؟؟؟؟
و ذهنم را مهمان مرگ.... و دلم را مهمان تو....
اینجا... ذهنم مرکز ثقل خاطرات شده
لطفا عابری شقیقه ام را نشانه بگیرد!
مسکن بی خیالی دیگر جواب نمی دهد.... نقطه ته خط...
سردترین روزهای زمستان 89، با گرمی اوهام شیرینم جان گرفت... حال سردترین روزهای 90.... چگونه تحمل کنم سرمای این روزها را که با سرمای وهمم دوچندان جلوه می کند؟؟؟
اوهام من... شیرین و گرم برگرد...
+اولین متن ادبی کل عمرم! تو حلقم [نیشخند]
+من دوس دارم همه ی شما رو لینک کنم، اگر تمایل دارین کامنت بذارین و رضایتتونو اعلام کنین
+این روزا خوب نیستم... ببخشید اگه دیر به کامنتاتون جواب دادم
سلام خوبی آیا؟
از وبلاگ اردیبهشتی اومدم اینجا. تو نظراتش دیدم یه مهدیه دیگه هم هست گفتم بیام دوس جونی بشم باهات
آدم لذت میبره مهدیه میبینه
اولین متن ادبیت مبارک
سلام دوس جونی
خوب کاری کردی. خوش اومدی....
واقعا آدم لذت می بره. بس که اسم نایاب و قشنگیه
سلام
نوشته قشنگی بود
قالب وبت هم دلنشینه
sسلام. لطف شما رو می رسونه
اولین چیز ادبیت چیز باد ... اوم یعنی مبارک باد! تو میتونی! یک کم دیگه زور بزنی یک چیزهایی ازت درمیاد! منظورم متون ادبی هست!
انقد تو این نوزده بیست سال زور زدم دیگه توان نمونده برام
من جوابیه ها رو نوشتم فقط لازم هست در خصوصی رمز مطلبم رو برات بفرستم ولی هیچ گزینه ی ارسال پیام یا گزینه ی یادداشت خصوصی ندارد اینجا ...
چند خط اولت فوق العاده بود
لطفتو می رسونه عزیزم